سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جلای این دلها ذکر خدا و تلاوت قرآن است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
اندیشه
 
وای از جهل و نادانی

http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Smal_Pic/21-10-1389/IMAGE634303377029648750.jpg

در سال 1264 هجری قمری، یعنی درست در حدود 168 سال پیش نخستین برنامه‌ دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیرکبیر آغاز شد.

چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند! فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود! امیرکبیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند.

اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند.در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند.

امیر به جسد کودک نگریست و آن گاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از این که فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم.

امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند.

میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آن چنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید.

امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند …!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اندیشه 92/3/18:: 2:2 صبح     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
کودکان آسمانی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بلوچستان
نگاهی نو به مشاوره
کانون فرهنگی شهدا
ساده دل تنها
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
هم رنگــــ ِ خـــیـــآل
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
دکتر سعید روحانی
عشق مشعلدار
سارا احمدی
ماتاآخرایستاده ایم
چون میگذرد غمی نیست
رزمنده
مرام و معرفت
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
پیکو پیکس | منبع عکس
تبیان
دریایی از غم
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
گل یا پوچ؟2
اصلاحات
دل پر خاطره
دهکده کوچک ما
بسیج اساتید فیروزکوه
ندای حق (دکتر احمدی)
شعرورباعی ظهور (علی مظفر)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
آتیه سازان اهواز
یار درونی
ریحانه
خیارج سرای من است
ترنم (کلیج)
بسیج اساتید دماوند
بسیج اساتید ری
حجاب گوهر ناب
قلبی خسته ازتپیدن
دفاع مقدس
هادی عبداله
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
شهید آوینی
بسیج اساتید قرچک
بسیج اساتید پیام نور پرند
بسیج اساتید قدس
بسیج اساتید صباشهر
بسیج اساتید ورامین
بسیج اساتید پاکدشت
آریا زند
بسیج اساتید پرند
بسیج اساتید صفادشت
بسیج اساتید رودهن
بسیج اساتید ملارد
ورزش
مائده های آسمانی(تندپور)
کانون فرهنگی شهدا
فیروزکوه
دروازه پیشرفت (دکتر فرج پور)
روح الله عاشق
کنشلو
بسیج اساتید شهریار
بسیج اساتید رباط کریم
امانتدار امام
تو چی فکر می کنی
°°FoReVEr••
معماری
عاشقانه
افکارهای عجیب وغریب من
تنهایی.......
آرشیو یادداشت‌ها